سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم - رسانه




کسى از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه مى‏برم چه هیچ کس نیست جز که در فتنه‏اى است ، لیکن آن که پناه خواهد از فتنه‏هاى گمراه کننده پناهد که خداى سبحان فرماید : « بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است » ، و معنى آن این است که خدا آنان را به مالها و فرزندان مى‏آزماید تا ناخشنود از روزى وى ، و خشنود از آنرا آشکار نماید ، و هر چند خدا داناتر از آنهاست بدانها ، لیکن براى آنکه کارهایى که مستحق ثواب است از آنچه مستحق عقاب است پدید آید ، چه بعضى پسران را دوست دارند و دختران را ناپسند مى‏شمارند ، و بعضى افزایش مال را پسندند و از کاهش آن ناخرسندند . [ و این از تفسیرهاى شگفت است که از او شنیده شده . ] [نهج البلاغه] پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
اوقات شرعی
کل بازدیدها:263989 .:. بازدید امروز:5
موضوعات نوشته ها

لینک به لوگوی من
برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم - رسانه

دوستان من

جستجو در متن وبلاگ

جستجو:

اشتراک در خبرنامه
 

آرشیو

آهنگ وبلاگ

وضعیت من در یاهو
  • برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم نویسنده: محمد جواد
    یکشنبه 85/4/4 ساعت 10:28 صبح

     چند شب پیش که تلویزیون دیدار کارگردانان سینما با رهبری را نشان داد مجید مجیدی کنار رهبری نشتسه بود و کنارش ابراهیم حاتمی کیا. حاتمی کیا که هنوز هم بهترین کارگردان جنگ شناخته می شود و به نظر من تاثیرگذارترین فیلمهای پس از انقلاب را کارگردانی کرده است. اما آنچه حاتمی کیا در آن دیدار گفت و تکرار حرفهای چند سال اخیرش و حتی فیلمهایش بود برای من بسیار دردناک بود.

    حاتمی کیا شاید یکی از کارگردانان اسطوره ای نسل من باشد. نسلی که سینمای قبل از انقلاب را تجربه نکرده و پس از انقلاب هم در زمان جنگ و به خصوص جنگ شهرها هم که هیچ کس دل و دماغ سینما رفتن نداشت. اما اولین تجربه های سینمایی خود را با فیلمهایی همچون دیده بان و مهاجر آغاز کرد.

    هنوز هم کسی نتوانسته شرایط موشک باران و فرار مردم از شهرها و آنهایی که می ماندند تا پشت گرمی رزمندگان باشند را مانند وصل نیکان حاتمی کیا توصیف کند.

    راهنمایی بودم که از کرخه تا راین به اکران درآمد و هنوز یادم نمی رود روزی را که همه دانش آموزان مدرسه را به سینما بردند و  برای اولین بار در سینما گریه کردم. تجربه  ای که شاید آن را منحصر در جلسه روضه و ناراحتی شدید می دانستم. (هنوزهم یک نسخه ویدیوی کرخه را برای وقتی که دلم می گیرد نگه داشته ام)

    و آژانس ..... پنج بار در سینما این فیلم را دیدم و هر بار بیش از قبل متاثر شدم و در عین حال لذت بردم. هرچند که همیشه افسوس خوردم که چرا من در آن آژانس نبودم و یا علی حاج کاظم را جواب ندادم.

    ابراهیم من در آژانس ماند و شاید همان عباس بود که در هواپیما جان داد و یا حاج کاظم که از وقتی برگشته در زندان است و شاید تبدیل به سلحشور شد.

    نمی دانم شاید حاتمی کیا مسیر طبیعی فیلم سازی خود را طی می کند و من انتظار زیادی دارم اما هنوز هم من نسلی را می پسندم که از سعید و حاج کاظم و یوسف گم گشته می گوید. هنوز هم دلم هوای چفیه و پلاک دارد و هنوز هم .....


    دل نوشته‏ها نظرات دیگران ( )