سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علی اکبرهای قرن 21 - رسانه




آنکه بیندیشد به بینش می رسد . [امام علی علیه السلام] پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
اوقات شرعی
کل بازدیدها:263998 .:. بازدید امروز:14
موضوعات نوشته ها

لینک به لوگوی من
علی اکبرهای قرن 21 - رسانه

دوستان من

جستجو در متن وبلاگ

جستجو:

اشتراک در خبرنامه
 

آرشیو

آهنگ وبلاگ

وضعیت من در یاهو
  • علی اکبرهای قرن 21 نویسنده: محمد جواد
    پنج شنبه 86/10/27 ساعت 1:20 صبح

    10 محرم 61
    علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی! این بار چندم بودکه پا به آن سوی جهان می گذاشت و باز به خاطر پدر از آستانه در سرک می کشید و بر می گشت. مگر پدر، دل از او نکنده بود که او او به کندن و رفتن رضایت نمی داد؟
    درست در همان زمان که بدنش تکه تکه شده بود و روح از بدن به تمامی مفارقت کرده بود، من به چشم خودم دیدم که نشست و به پدر که مضطر و ملتهب به سمت او می دوید، گفت:
    ــ راست گفتی پدر! این آغوش پیامبر است، این سرچشمه عشق اکبر است. این همان وصال مقدر است. این جام، جام کوثر است. تشنگی بعد از این بی معناست.
    پدر، عشق و پسر/ سید مهدی شجاعی
     

    14 آگوست 2007
    از بیروت 10 کیلومتر در کنار ساحل زیبای مدیترانه به سمت جنوب حرکت  کردیم و بعد پیچیدیم به چپ و در سینه کش کوه بزرگی حرکت کردیم. این قدر در جاده پیچاپیچ کوهستانی بالا رفتیم تا به یک مجتمع مسکونی رسیدیم. مجمتع جایی نزدیک ابرها بود، انگار دریا زیر پایمان است و ما جایی بین زمین و آسمان قرار گرفته ایم. این جا خانه دومین خانواده شهیدی بود که قرار بود ببینیمشان. چند نفر از بچه های بنیاد شهید لبنان همراهمان شده بودند و آن روز به خانه شهدای جنگ 33 روزه سر می زدیم. وارد خانه شدیم. خانه ای که در کمتر از یک سال گذشته دو شهید تقدیم اسلام کرده بود. شهید حسن سامی مسلمان 19 ساله و شهید علی سامی مسلمان 21 ساله. مادر شهید به استقبالمان آمد و راهنمایی مان کرد به اتاقی که پدر شهید به انتظارمان نشسته بود. پدر همه مان را در آغوش گرفت و بوسیدمان. برادر دو شهید که گویا خودش نیز در جنگ سال گذشته مجروح شده بود از ما پذیرایی کرد و بعد پدر شهید شروع کرد به صحبت کردن:« همه ما گوش به فرمان ولی امرمان سید القائد و سید حسن نصرالله هستیم و هر زمان که فرمان جهاد صادر کنند این جان ناقابل را تقدیم اسلام می کنیم.  پدر و برادرم را در اولین تهاجم صهیونیست ها به لبنان از دست دادم و خودم هم در آن زمان جانباز شدم. در جنگ 33 روزه پارسال هم دو پسرم شهید شدند هر چند پسر آخرم توفیق شهادت نداشت.» پدر شهید سخن می گفت و ما خجالت زده از این همه عظمت سردرگریبان کرده و یواشکی اشک هامان را پاک می کردیم. پدر شهید ادامه داد:« ما همه فدایی حسینیم، پسرانم هم فدایی علی اکبر حسین.»

    و تازه آن جا بود که فهمیدم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یعنی چه؟!


    دل نوشته‏ها نظرات دیگران ( )