سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم - رسانه




در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه] پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
اوقات شرعی
کل بازدیدها:270104 .:. بازدید امروز:1
موضوعات نوشته ها

لینک به لوگوی من
برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم - رسانه

دوستان من

جستجو در متن وبلاگ

جستجو:

اشتراک در خبرنامه
 

آرشیو

آهنگ وبلاگ

وضعیت من در یاهو
  • برای ابراهیم که هنوز دوستش دارم نویسنده: محمد جواد
    یکشنبه 85/4/4 ساعت 10:28 صبح

     چند شب پیش که تلویزیون دیدار کارگردانان سینما با رهبری را نشان داد مجید مجیدی کنار رهبری نشتسه بود و کنارش ابراهیم حاتمی کیا. حاتمی کیا که هنوز هم بهترین کارگردان جنگ شناخته می شود و به نظر من تاثیرگذارترین فیلمهای پس از انقلاب را کارگردانی کرده است. اما آنچه حاتمی کیا در آن دیدار گفت و تکرار حرفهای چند سال اخیرش و حتی فیلمهایش بود برای من بسیار دردناک بود.

    حاتمی کیا شاید یکی از کارگردانان اسطوره ای نسل من باشد. نسلی که سینمای قبل از انقلاب را تجربه نکرده و پس از انقلاب هم در زمان جنگ و به خصوص جنگ شهرها هم که هیچ کس دل و دماغ سینما رفتن نداشت. اما اولین تجربه های سینمایی خود را با فیلمهایی همچون دیده بان و مهاجر آغاز کرد.

    هنوز هم کسی نتوانسته شرایط موشک باران و فرار مردم از شهرها و آنهایی که می ماندند تا پشت گرمی رزمندگان باشند را مانند وصل نیکان حاتمی کیا توصیف کند.

    راهنمایی بودم که از کرخه تا راین به اکران درآمد و هنوز یادم نمی رود روزی را که همه دانش آموزان مدرسه را به سینما بردند و  برای اولین بار در سینما گریه کردم. تجربه  ای که شاید آن را منحصر در جلسه روضه و ناراحتی شدید می دانستم. (هنوزهم یک نسخه ویدیوی کرخه را برای وقتی که دلم می گیرد نگه داشته ام)

    و آژانس ..... پنج بار در سینما این فیلم را دیدم و هر بار بیش از قبل متاثر شدم و در عین حال لذت بردم. هرچند که همیشه افسوس خوردم که چرا من در آن آژانس نبودم و یا علی حاج کاظم را جواب ندادم.

    ابراهیم من در آژانس ماند و شاید همان عباس بود که در هواپیما جان داد و یا حاج کاظم که از وقتی برگشته در زندان است و شاید تبدیل به سلحشور شد.

    نمی دانم شاید حاتمی کیا مسیر طبیعی فیلم سازی خود را طی می کند و من انتظار زیادی دارم اما هنوز هم من نسلی را می پسندم که از سعید و حاج کاظم و یوسف گم گشته می گوید. هنوز هم دلم هوای چفیه و پلاک دارد و هنوز هم .....


    دل نوشته‏ها نظرات دیگران ( )