سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امشب در سر شوری دارم! - رسانه




مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه] پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
اوقات شرعی
کل بازدیدها:270945 .:. بازدید امروز:151
موضوعات نوشته ها

لینک به لوگوی من
امشب در سر شوری دارم! - رسانه

دوستان من

جستجو در متن وبلاگ

جستجو:

اشتراک در خبرنامه
 

آرشیو

آهنگ وبلاگ

وضعیت من در یاهو
  • امشب در سر شوری دارم! نویسنده: محمد جواد
    چهارشنبه 85/6/1 ساعت 2:11 صبح

    این یادداشت را وقتی می نویسم که ساکم را بستم و همه چیزهای مورد نیاز را در آن گذاشته ام.

    از حوله احرام گرفته تا قرآن کوچکم.

    ساعت 5  صبح قرارمان مهرآباد است یعنی دو سه ساعت دیگر.

    امشب از شوق سفر و از ترس جاماندن نتوانستم بخوابم.

    نمی دانم چرا این سفر قسمت من شد. وقتی که اسامی دانشجویانی که اسمشان برای عمره دانشجویی درآمده بود اعلام کردند اولش فکر کردم اسم من درنیامده  اما وقتی دقت کردم دیدم آخرین اسم، اسم من است.

    برای من که اولین بار است به این سفر می روم تجربه تکرار نشدنی است. تجربه زیارت مدینه و مکه. محل ظهور و تجلی اسلام. جایی که برای اولین بار ندای دعوت پیامبر اسلام بلند شد و جایی که یاسر و سمیه با پایداری بر اسلام اولین شهدای آخرین دین الاهی شدند و ما اینک میراث دار آنانیم. ما میراث دار کسانی هستیم که سه سال در شعب ابی طالب با کمترین قوت ممکن و در آفتاب گرم جزیره العرب زندگی کردند و در مقابل دشمن سر فرود نیاوردند. در مدینه ای قدم خواهم زد که روزی صدای گام های پیامبر اسلام را می شنید که به سوی خانه دخترش می رفت و در همان مدینه ای که روزی در خانه دختر همان پیامبر را آتش زدند.

    دعا کنید که خدا به من معرفت بدهد و بتوانم حال که با دعوت خودش مرا به اینجا کشانده دست خالی برنگردم و کوله بار پری از توفیق و معرفت برگیرم.

    با عرض معذرت از همه دوستانی که نتوانستم با آنها خداحافظی کنم. حلالم کنید.

     


    دل نوشته‏ها نظرات دیگران ( )